کد مطلب:369801 شنبه 7 اسفند 1395 آمار بازدید:455

فصل ششم
 معبودی جز خدا نیست


توحید اساسی ترین شعار ادیان الهی است. تمام پیامبران الهی مردم را به پرستش خدا دعوت نموده و به شدت از پرستش غیر خدا نهی فرموده اند. خداوند متعال در قرآن کریم در صدها آیه بت پرستان و مشرکان را منحرف و کافر معرفی کرده و صراط مستقیم و راه سعادت را منحصر در اسلام یعنی شریعت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلّم نام برده است. «وَ مَن یَبتَغِ غَیرَ الإِسلَامِ دِیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الخَاسِرینَ»(1) هرکس غیر از اسلام دینی اختیار کند هرگز از وی پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران است.


شعار «لا إله إلاّ الله» اولین و مهم ترین شعار پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم بود. هیچ انسانی مسلمان و موحّد نمی گردد مگر این که ابتدا این ذکر شریف را بر زبان جاری سازد و قلباً نیز به آن معتقد باشد. تمام توحید، تمام ایمان و تمام معرفت در این ذکر شریف است. این ذکر شریف تمام معبودهای پوشالین را دور می ریزد و فقط و فقط خدا را معبود حقیقی و سزاوار پرستش معرّفی می کند. طبق این ذکر شریف، هیچ موجودی در عالم سزاوار پرستش و عبودیت نیست جز «الله» که خالق همه موجودات است.





1- آل عمران:85

 


ص: 154


رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم می فرماید: «ما قُلتَ و لا قال القائلون قَبلی مِثلَ لا إلهَ إلاّ الله»(1) نه من و نه گویندگان پیش از من چیزی چون «لا إله إلاّ الله» نگفته ایم. و فرمودند: خیرُ العبادَهِ قولُ لا إله إلاّ الله(2) بهترین عبادت سخن «لا إله إلاّ الله» است.


امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «ما مِن عَبدٍ مُسلمٍ یقولُ لا إله إلاّ الله إلاّ صَعِدَت تَخرِقُ کُلَّ سَقفٍ، لاتَمُرُّ بِشَیءٍ مِن سَیّئاتِهِ إلاّ طَلَسَتها حتّی تَنتَهِیَ إلی مِثلِها مِنَ الحَسَناتِ فَتَقِفُ»(3) هیچ بنده  مسلمانی نیست که بگوید: «لا إله إلاّ الله» جز آنکه این سخن فراز آید و هر سقفی را بشکافد. بر هیچ یک از بدی های او نمی گذرد جز آن که آن را نابود می سازد تا آن که به نیکی های او می رسد و آنجا آرام می گیرد.


امام باقر علیه السلام می فرماید: «جاء جبرئیل إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم، فقال: یا محمدُ، طوبی لِمَن قالَ مِن أُمَّتِکَ: لا إله إلاّ اللهُ وَحدَهُ وَحدَهُ وَحدَهُ»(4) جبرئیل نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: ای محمد! خوشا به حال کسی از امت تو که بگوید: معبودی جز الله نیست، یگانه یگانه یگانه.(5)


در ادعیه نورانی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام نیز فراوان این ذکر شریف بیان شده است. در اینجا به فرازهایی از مناجات جانبخش امام عارفان حقیقی، حضرت زین العابدین علیه السلام توجه بفرمائید:


- «اللّهُمّ إِنّی أُشْهِدُکَ وَ کَفَی بِکَ شَهِیداً، وَ أُشْهِدُ سَمَاءَکَ وَ أَرْضَکَ وَ مَنْ أَسْکَنْتَهُمَا مِنْ مَلائِکَتِکَ وَ سَائِرِ خَلْقِکَ فِی یَوْمِی هَذَا وَ سَاعَتِی هَذِهِ وَ لَیْلَتِی هَذِهِ وَ مُسْتَقَرّی هَذَا، أَنّی أَشْهَدُ أَنّکَ أَنْتَ اللّهُ الّذِی لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، قَائِمٌ بِالْقِسْطِ، عَدْلٌ فِی الْحُکْمِ، رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ،





1- توحید صدوق، ص 14

2- همان مأخذ

3- همان: 18

4- همان مأخذ

5- البته طبق روایات، گفتن لا إله إلاّ الله زمانی مقبول خداوند واقع می شود که با شروطش باشد و مهم ترین شروط آن ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است.

 


ص: 155


مَالِکُ الْمُلْکِ، رَحِیمٌ بِالْخَلْقِ»(1)


خداوندا! من تو را گواه می گیرم، که گواهیت برای ما کافی است و آسمان و زمینت و آنانی که در میان این دو، از فرشتگان و سایر مخلوقات سکونت دارند در این روز، و در این ساعت، و در این شب و در این مکانی که قرار گرفته ام، گواه می گیرم، که من گواهی می دهم که معبودی جز تو نیست، که تو برپا دارنده دادگری، و رعایت کننده عدالت در قضاوت و داوری، مهربان دل سوز به بندگان، فرمانروای جهان هستی، و مهربان و بخشایشگر نسبت به خلایق می باشی.


- «أَنْتَ الْمَخْصُوصُ قَبْلَ کُلّ مَدْعُوٍّ بِدَعْوَتِی، لَا یَشْرَکُکَ أَحَدٌ فِی رَجَائِی، وَ لَا یَتّفِقُ أَحَدٌ مَعَکَ فِی دُعَائِی، وَ لَا یَنْظِمُهُ وَ إِیّاکَ نِدَائِی(10) لَکَ یَا إِلَهِی وَحْدَانِیّهُ الْعَدَدِ، وَ مَلَکَهُ الْقُدْرَهِ الصّمَدِ، وَ فَضِیلَهُ الْحَوْلِ وَ الْقُوّهِ، وَ دَرَجَهُ الْعُلُوّ وَ الرّفْعَهِ.(11) وَ مَنْ سِوَاکَ مَرْحُومٌ فِی عُمُرِهِ، مَغْلُوبٌ عَلَی أَمْرِهِ، مَقْهُورٌ عَلَی شَأْنِهِ، مُخْتَلِفُ الْحَالَاتِ، مُتَنَقّلٌ فِی الصّفَات فَتَعَالَیْتَ عَنِ الْأَشْبَاهِ وَ الْأَضْدَادِ، وَ تَکَبّرْتَ عَنِ الْأَمْثَالِ وَ الْأَنْدَادِ، فَسُبْحَانَکَ لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ.»(2)


خداوندا! پیش از آن که کسی را بخوانم، فقط تو را می خوانم، و به هیچ کس جز تو که یکتا و بی همتا هستی امیدوار نمی شوم، و در دعایم هیچ کس را با تو برابر نمی کنم، و کسی را در ندای نیازم به تو، همراه تو قرار نمی دهم.


ای خدای من! یکتایی و بی همتایی، تنها از آن تو است، و قدرت مطلق، بی نیازی، و برتری توانگری بی کران، و نیرو و منزلت اعلی و ارجمند، ویژه تو می باشد. و هرکسی جز تو، در همه عمرش نیاز به تو دارد، و در برابر فرمان تو، شکست خورده بوده و در کار خود ناتوان می باشد، و همواره دگرگون و ناپایدار بوده، و در حالی به حالی، و از صفتی





1- صحیفه سجادیه، بخشی از دعای شماره 6، ص 106

2- همان، بخشی از دعای شماره 28، ص 244

 


ص: 156


به صفت دیگر انتقال یابد.


پس تو ای معبود من! برتر از آن هستی که دارای همتا و همانند و رقیبی باشی، و بزرگتر از آنی که نظیر و همسان داشته باشی، پس پاک و منزه هستی که معبودی جز تو نیست.


- «فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا وَقَیْتَنَا مِنَ الْبَلَاءِ، وَ لَکَ الشّکْرُ عَلَی مَا خَوّلْتَنَا مِنَ النّعْمَاءِ، حَمْداً یُخَلّفُ حَمْدَ الْحَامِدِینَ وَرَاءَهُ، حَمْداً یَمْلَأُ أَرْضَهُ وَ سَمَاءَهُ(7) إِنّکَ الْمَنّانُ بِجَسِیمِ الْمِنَنِ، الْوَهّابُ لِعَظِیمِ النّعَمِ، الْقَابِلُ یَسِیرَ الْحَمْدِ، الشّاکِرُ قَلِیلَ الشّکْرِ، الْمُحْسِنُ الْمُجْمِلُ ذُو الطّوْلِ، لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، إِلَیْکَ الْمَصِیرُ.»(1)


پس حمد و سپاس از آن تو است، به خاطر آن که ما را از بلاها حفظ نموده ای، و شکر و سپاس ویژه تو است به جهت نعمت هایی که بر ما ارزانی داشته ای. آن گونه حمد و سپاسی که بر حمد و سپاس گران برتر شود، حمد و سپاسی که سراسر زمین و آسمان الهی را سرشار و لبریز کند. چرا که تویی عطابخش نعمت های بزرگ، و بخشنده نعمت های سترگ و سرشار، و تویی پذیرای حمد و سپاس اندک ما، و قدردان شکرگزاری های ناچیز ما، و تویی خداوندِ احسان بخش، زیباآفرین و بخشایشگر، که معبودی جز تو نیست، و بازگشت همه به سوی تو است.


- «أَنْتَ اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، الْأَحَدُ الْمُتَوَحّدُ الْفَرْدُ الْمُتَفَرّدُ(4) وَ أَنْتَ اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، الْکَرِیمُ الْمُتَکَرّمُ، الْعَظِیمُ الْمُتَعَظّمُ، الْکَبِیرُ الْمُتَکَبّرُ(5) وَ أَنْتَ اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، الْعَلِیّ الْمُتَعَالِ، الشّدِیدُ الْمِحَالِ(6) وَ أَنْتَ اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، الرّحْمَنُ الرّحِیمُ، الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ.(7) وَ أَنْتَ اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، السّمِیعُ الْبَصِیرُ، الْقَدِیمُ الْخَبِیرُ(8) وَ أَنْتَ اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، الْکَرِیمُ الْأَکْرَمُ، الدّائِمُ الْأَدْوَمُ،(9) وَ أَنْتَ اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، الْأَوّلُ قَبْلَ کُلّ أَحَدٍ، وَ الآخِرُ بَعْدَ کُلّ عَدَدٍ(10) وَ أَنْتَ اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، الدّانِی فِی عُلُوّهِ، وَ الْعَالِی فِی دُنُوّهِ(11) وَ أَنْتَ





1- همان، بخشی از دعای شماره 36، ص 292

 


ص: 157


اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، ذُو الْبَهَاءِ وَ الْمَجْدِ، وَ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْحَمْدِ(12) وَ أَنْتَ اللّهُ لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، الّذِی أَنْشَأْتَ الْأَشْیَاءَ مِنْ غَیْرِ سِنْخٍ، وَ صَوّرْتَ مَا صَوّرْتَ مِنْ غَیْرِ مِثَالٍ، وَ ابْتَدَعْتَ الْمُبْتَدَعَاتِ بِلَا احْتِذَاءٍ.»(1)


و تویی خداوندی که معبودی جز تو نیست، معبودی یکتا، یگانه، تنها و بی همتا.


و تویی خداوندی که معبودی جز تو نیست، کریمی بسیار بزرگوار، عظیمی بسیار باشکوه، و بزرگی در نهایت عظمت.


و تویی خداوندی که معبودی جز تو نیست، ارجمند و بلندمقام، و سخت کیفر.


و تویی خداوندی که معبودی جز تو نیست، بخشنده بخشایشگر، دانای فرزانه.


و تویی خداوندی که معبودی جز تو نیست، شنوایی بینا، قدیم آگاه.


و تویی خداوندی که معبودی جز تو نیست، بزرگوارترین بزرگواران، جاوید و پایدار و همیشگی.


و تویی خداوندی که معبودی جز تو نیست، پیش از هر چیز، نخستین هستی، و پس از هر عددی، آخر هستی.


و تویی خداوندی که معبودی جز تو نیست، در اوج بلندی و بلندایی، نزدیک هستی، و در عین نزدیکی، در اوج بالایی می باشی.


و تویی خداوندی که معبودی جز تو نیست، دارای شکوه، شوکت، عظمت و سپاس.


و تویی خداوندی که معبودی جز تو نیست، آفریدگاری که همه چیز را بدون الگو و نمونه قبلی آفریدی، و بدون مثال و مانند، چهره نگاری نمودی، و مخلوقات را بدون اقتباس و فراگیری از کسی، از نو ساختی.


- «وَ أَسْأَلُکَ اللّهُمّ بِأَنّ لَکَ الْمُلْکَ وَ الْحَمْدَ، لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ، أَنْ تُصَلّیَ عَلَی مُحَمّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ حَبِیبِکَ وَ صِفْوَتِکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ، وَ عَلَی آلِ مُحَمّدٍ الْأَبْرَارِ





1- صحیفه سجادیه، بخشی از دعای شماره 47، صص 374-372

 


ص: 158


الطّاهِرِینَ الْأَخْیَارِ صَلَاهً لَا یَقْوَی عَلَی إِحْصَائِهَا إِلّا أَنْتَ، وَ أَنْ تُشْرِکَنَا فِی صَالِحِ مَنْ دَعَاکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ عِبَادِکَ الْمُؤْمِنِینَ، یَا رَبّ الْعَالَمِینَ، وَ أَنْ تَغْفِرَ لَنَا وَ لَهُمْ، إِنّکَ عَلَی کُلّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.»(1)


و از تو درخواست می کنم ای خدای ما، و ای پروردگار! که به راستی پادشاهی و فرمانروایی از آن تو است، و حمد و سپاس ویژه ذات پاک تو است، معبودی جز تو نیست ای حلیم و مداراکننده و بزرگوار، ای پر مهر و بخشایشگر و ای صاحب شکوه و ارجمندی، و ای پدید آورنده آسمان ها و زمین، آن هنگام که بین بندگان بایامان خود از خیر و نیکی، یا سلامتی، یا برکت و هدایت، یا توفیق اطاعت تقسیم می کنی، یا خیری که با آن بر آنان منّت می نهی، و به سوی خود هدایتشان می کنی، یا در پیشگاهت، درجه ای بالاتر به آن ها می بخشی، یا در پرتو آن خیر و نیکی، بهره ای از دنیا و آخرت را به آنان عنایت می فرمایی، نصیب مرا از همه افزون فرما.


خداوندا! پروردگارا! ای آن که فرمانروایی و حمد و سپاس، مخصوص ذات پاک تو است، و معبودی جز تو نیست، از درگاهت می خواهم که بر محمد صلی الله علیه و آله و سلّم و آل محمد علیهم السلام رحمت و درود بفرستی، بر محمد صلی الله علیه و آله و سلّم که بنده و رسول و محبوب و برگزیده، و برترین آفریدگانت و بر آل محمد علیهم السلام آن نیکوکاران، پاکان و برگزیدگان، رحمت و درودی که جز تو کسی را یارای شمارش آن نیست، و این که ما را در اعمال شایسته هرکس از بندگان باایمانت که در این روز دعا کند و تو را می خواند، شریک سازی، ای پروردگار جهانیان، و ما و آنان را بیامرزی، که تو بر هر چیز توانا هستی.


- «سُبْحَانَکَ قَضَیْتَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِکَ الْمَوْتَ مَنْ وَحّدَکَ وَ مَنْ کَفَرَ بِکَ، وَ کُلّ ٌ ذَائِقُ الْمَوْتِ، وَ کُلّ ٌ صَائِرٌ إِلَیْکَ، فَتَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ لَا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ.»(2)





1- صحیفه سجادیه، بخشی از دعای شماره 48، صص 414-412

2- همان، بخشی از دعای شماره 52، ص 444

 


ص: 159


تو پاک و منزه هستی، فرمان مرگ را بر همه آفریدگانت صادر کرده ای، خواه آن ها که تو را به یکتایی و بی همتایی پذیرفته اند، و خواه آنان که کافر و مشرک هستند، همه چشنده طعم مرگ می باشند، و همه به سوی تو بازگردند، پس تو برتر و بالاتر از هر عیب و نقصی هستی، و معبودی جز تو یکتا و بی همتا نیست.


- «سُبْحَانَکَ أَخْشَی خَلْقِکَ لَکَ أَعْلَمُهُمْ بِکَ، وَ أَخْضَعُهُمْ لَکَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِکَ، وَ أَهْوَنُهُمْ عَلَیْکَ مَنْ أَنْتَ تَرْزُقُهُ وَ هُوَ یَعْبُدُ غَیْرَکَ»(1)


تو پاک و منزه هستی، ترسناک ترین بندگانت نسبت به تو، آگاه ترینشان به مقام تو است و خاشع ترین آن ها در پیشگاهت، عامل ترین آن ها در اطاعت از تو است، و پست ترین آفریده در بارگاهت، کسی است که تو به او روزی می دهی و اما او جز تو را می پرستد.


همان گونه که ملاحظه فرمودید در مناجات روح بخش امام معصوم علیه السلام مکرر ذکر شریف: «لا إله إلاّ أنت» که در حقیقت همان «لا إله إلاّ الله» است، تکرار شده است.


آری، در توحید خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام معبود به حق فقط خداست و هیچ موجود دیگری سزاوار پرستش و عبودیت نیست؛ اکنون از کلام خدا نیز بشنوید:


«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَهُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(2) خداوند، (با ایجاد نظامِ واحد جهانِ هستی) گواهی می دهد که معبودی جز او نیست؛ و فرشتگان و  صاحبان دانش، (هرکدام به گونه ای بر این مطلب) گواهی می دهند؛ در حالی که (خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد؛ معبودی جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است.


«إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(3) این همان





1- همان، ص 442

2- سوره آل عمران، آیه 18

3- سوره آل عمران، آیه 62

 


ص: 160


سرگذشت واقعی (مسیح) است. (و ادعاهایی همچون الوهیّت او، یا فرزند خدا بودنش، بی اساس است) و هیچ معبودی، جز خداوند یگانه نیست؛ و خداوند توانا و حکیم است.


«اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ لا رَیْبَ فِیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثًا»(1) خداوند، معبودی جز او نیست! و به یقین، همه شما را در روز رستاخیز- که شکی در آن نیست- جمع می  کند! و کیست که از خداوند، راستگوتر باشد؟


«یاهل الکتب لاتغلوا فی دینکم ولا تقولوا علی الله الا الحق انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الهل او کلمه و القها الی مریم و روح منه فامنوا بالله و رسله و لا تقولوا ثلثه انتهوا خیرا لکم انما الله اله وحد سبحنه و ان یکون له ولد له ما فی السموات و ما فی الارض و کفی بالله وکیلا»(2) ای اهل کتاب در دین خود، غلو (و زیاده روی نکنید)، و درباره خدا، غیر از حق نگوئید. مسیح- عیسی بن  مریم- فقط فرستاده خدا، و کلمه (و مخلوق) اوست، که او را به مریم القا نمود. و روحی (شایسته) از طرف او بود. پس به خدا و پیامبر او، ایمان بیاورید، و نگویید «(خداوند) سه گانه است» (از این سخن) خودداری کنید که برای شما بهتر است. خدا تنها معبود یگانه است، او منزه است که فرزندی داشته باشد، (بلکه) از آن اوست آنچه در آسمان ها و زمین است، و برای تدبیر و سرپرستی آنها، خداوند کافی است.


«لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلاثَهٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلا إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»(3) آنها که گفتند: «خداوند، یکی از سه خداست» (نیز) به یقین کافر  شدند؛ معبودی جز معبود یگانه نیست؛ و اگر از آنچه می گویند دست برندارند، عذاب دردناکی به کافران آنها (که روی این عقیده ایستادگی کنند) خواهد رسید.





1- سوره نساء، آیه 87

2- سوره نساء، آیه 171

3- سوره مائده، آیه 73

 


ص: 161


«ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إِلَهَ إِلا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ»(1) (آری) این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریدگار همه چیز است؛ او را بپرستید و او  نگهبان و مدبّر همه موجودات است.


«وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَی عِلْمٍ هُدًی وَرَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»(2) ما کتابی برای آنها آوردیم که (اسرار و رموز) آن را با آگاهی شرح دادیم؛ (کتابی) که مایه هدایت و رحمت برای جمعیّتی  است که ایمان می آورند.


«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»(3) اگر آنها (از حق) روی بگردانند، (نگران مباش!) بگو: «خداوند مرا کفایت می کند؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ بر  او توکّل کردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است!»


«کَذَلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّهٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ»(4) همان گونه (که پیامبران پیشین را  مبعوث کردیم) تو را به میان امّتی فرستادیم که پیش از آنها امّت های دیگری آمدند و رفتند، تا آنچه را به تو وحی نموده ایم بر آنان بخوانی، در حالی که به رحمان [=خداوندی که رحمتش همگان را فرا گرفته] کفر می ورزند؛ بگو: «او پروردگار من است! معبودی جز او نیست! بر او توکّل کردم؛ و بازگشتم به سوی اوست!»


«یُنَزِّلُ الْمَلائِکَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنَا فَاتَّقُونِ»(5) فرشتگان را با روح (الهی) به فرمانش بر هرکس از بندگانش بخواهد نازل می کند؛ (و به آنها دستور  می دهد) که مردم را انذار کنید؛ (و بگویید:) معبودی جز من نیست؛ از (مخالفت دستور) من، بپرهیزید!


«لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَی»(6) من «الله» هستم؛ معبودی





1- سوره انعام، آیه 102

2- سوره اعراف، آیه 52

3- سوره توبه، آیه 129

4- سوره رعد، آیه 30

5- سوره نحل، آیه 2

6- سوره طه، آیه 14

 


ص: 162


جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را برای یاد من به پا دار!


«وَمَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِنْ دُونِهِ فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ»(1) و هرکس از آنها بگوید: «من جز خدا، معبودی دیگرم»، کیفر او را جهنم می دهیم! و ستمگران را این گونه کیفر  خواهیم داد.


«قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»(2) بگو: «تنها چیزی که به من وحی می شود این است که معبود شما خدای یگانه است؛ آیا (با این حال) تسلیم (حقّ) می شوید؟ (و  بت ها را کنار می گذارید؟)»


«فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ»(3) «و در میان آنان رسولی از خودشان فرستادیم که: «خدا را بپرستید؛ جز او معبودی برای شما نیست؛ آیا (با این همه، از  شرک و بت پرستی) پرهیز نمی کنید؟!»


«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ»(4) خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده؛ و معبود دیگری با او نیست؛  که اگر چنین می شد، هریک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند و بعضی بر بعضی دیگر برتری می جستند (و جهان هستی به تباهی کشیده می شد)؛ منزّه است خدا از آنچه آنان توصیف می کنند!


«أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَهٍ مَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ»(5) (آیا بت هایی که معبود شما هستند بهترند) یا  کسی که آسمان ها و زمین را آفریده؟! و برای شما از آسمان، آبی فرستاد که با آن، باغ هایی زیبا و سرورانگیز رویاندیم؛ شما هرگز قدرت نداشتید درختان آن را برویانید! آیا معبود دیگری با خداست؟! نه، بلکه آنها گروهی هستند که (از روی





1- سوره انبیاء، آیه 29

2- سوره انبیاء، آیه 108

3- سوره مؤمنون، آیه 32

4- سوره مؤمنون، آیه 91

5- سوره نمل، آیه 60

 


ص: 163


نادانی، مخلوقات را) همطراز (پروردگارشان) قرار می دهند!


«أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَجَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزًا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ»(1) یا کسی که زمین را مستقرّ و آرام قرار داد، و میان آن نهرهایی روان  ساخت، و برای آن کوه های ثابت و پابرجا ایجاد کرد، و میان دو دریا مانعی قرار داد (تا با هم مخلوط نشوند؛ با این حال) آیا معبودی با خداست؟! نه، بلکه بیشتر آنان نمی دانند (و جاهلند)!


«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ»(2) یا کسی که دعای مضطرّ را اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد، و شما را خلفای  زمین قرار می دهد؛ آیا معبودی با خداست؟! کمتر متذکّر می شوید!


«أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَنْ یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ»(3) «یا آن که شما را در تاریکی های بیابان و دریا راه می نماید، و آن که پیش از  باران رحمتش بادها را به مژده می فرستد. آیا با وجود الله خدا دیگری هست؟ الله برتر است از هرچه شریک او می سازند.»


و ده ها آیه دیگر.


همان گونه که ملاحظه نمودید خداوند متعال در این آیات شریفه، فقط ذات مقدس خویش را معبود به حق و سزاوار پرستش معرفی نموده و به شدت از پرستش غیر خود نهی فرموده است؛ اما با کمال تعجب در عرفان منتسب به اسلام، هر چیزی معبود به حق و سزاوار پرستش می باشد.


عرفا(4) که عقیده به وحدت وجود دارند و عالَم را چیزی جز تجلّی و ظهور خداوند





1- سوره نمل، آیه 61

2- سوره نمل، آیه 62

3- سوره نمل، آیه 63

4- باز هم بگوئیم مقصود عرفان صوفیانه و عرفان اصطلاحی است

 


ص: 164


نمی دانند و می گویند که «الله» به صورت پدیده ها جلوه گر شده است؛ پرستش هر چیز را پرستش خداوند معرفی می کنند!! اینک سخنان بزرگان آنان را بشنوید:


ابن عربی معتقد است که خداوند در هر چیزی پرستیده می شود: «فإنّ الله هو الوجود و الموجود و هو المعبود فی کلّ معبود و فی کلّ شیء و هو وجود کل شیء»(1) همانا خداوند است که  وجود و موجود است و اوست که در هر معبودی و در هر چیزی پرستیده شده است.


وی معتقد است که عارف کمال یافته تمام اشیاء را «إله» می داند که خداوند در آن پرستیده می شود: «والعارف المکمّل من رأی کلّ معبود مجلی للحق یعبد فیه و لذلک سمّوه کلّهم إلهاً مع إسمه الخاص بحجر أو شجر أو حیوان أو انسان أو کوکب أو فلک هذا اسم الشخصیه فیه»(2) عارف مکمّل کسی است که هر معبودی را- خواه مشروع باشد و خواه غیر مشروع- مجلای حق  می بیند که حق در آن مجلی پرستش می شود. از این رو معبود را «إله» نامیدند؛ با این که او را اسم خاص است که مسمّی به حجر یا شجر یا حیوان یا انسان یا کوکب یا ملک یا فلک است که حقیقت کلیه [یعنی خداوند] به اعتبار تعیّناتش [یعنی ظهوراتش] به اسم این شخصیت ها موسوم شده است.


ابن عربی عمل قوم بنی اسرائیل در پرستش گوساله [بت) را موجه جلوه می نماید، و در بیان داستان موسی و هارون علیهما السلام مدّعی است: «زمانی که موسی علیه السلام به سوی قوم خود برگشت و قوم خویش را گوساله پرست دید و برادر خود را مورد مؤاخذه قرار داد؛ به این علت بود که هارون انکار عبادت گوساله را می کرد و قلب او وسعت نداشت تا بداند که گوساله پرستی هم عین خداپرستی است!!»


در فصّ هارونیه از کتاب فصوصش می گوید: «و کان موسی أعلم بالأمر من هارون





1- الفتوحات المکیه، ج 1، ص 475

2- ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص 521

 


ص: 165


لأنّه علم ما عبده أصحاب العجل، لعلمه بأنّ الله قد قضی ألاّ یعبد إلا إیاه، و ما حکم الله بشیء إلا وقع. فکان عتب موسی أخاه موسی لما وقع الأمر فی إنکاره و عدم اتساعه؛ فإنّ العارف من یری الحق فی کلّ شیء، بل یراه عین کل شیء».


استاد حسن زاده آملی در ترجمه و شرح سخن ابن عربی می نویسد: «موسی علیه السلام به واقع و نفس الأمر و به امر توحید اعلم از هارون علیه السلام بود؛ چه این که می دانست اصحاب عجل (گوساله پرستان) چه کسی را پرستش می کردند. [یعنی موسی علیه السلام می دانست که بت پرستان در واقع غیر خدا را نمی پرستیدند]؛ زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و آنچه را حکم فرموده، غیر آن نخواهد شد. پس جمیع عبادت ها عبادت حق تعالی است؛ و لکن «ای بساکس را که صورت راه زد»؛ بنابراین عتاب موسی به برادرش هارون از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت؛ چه این که عارف، حق را در هر چیزی می بیند؛ بلکه او را عین هر چیزی می بیند».(1)


همان گونه که ملاحظه نمودید، ابن عربی هم بر حضرت موسی علیه السلام دروغ می بندد و هم آیه قرآن را صد در صد وارونه تفسیر می کند؛ اما شارح فصوص به جای انتقاد به ابن عربی، در ادامه در جهت موجه نمودن سخنان وی می نویسد: غرض شیخ در این گونه مسائل در فصوص و فتوحات و دیگر زبور و رسائلشان بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرّند؛ هرچند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام (بت ها) بازداشت؛ چنانکه انبیاء عبادت اصنام را انکار می فرمودند.(2)


در جواب می گوئیم: چگونه چیزی که تمام انبیاء مخالف آن بوده اند، می توان گفت:





1- ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، حسن زاده آملی، ص 514

2- همان مأخذ

 


ص: 166


اسرار ولایت و باطن و سرّی از اسرار!!


همچنین شارح محترم که می فرمایند: «انبیاء عبادت اصنام را انکار می فرمودند»، پس چرا موسی علیه السلام انکار نفرمود؟! مگر ابن عربی نمی گوید که موسی علیه السلام زمانی که از وادی طور بازگشت برادرش را مورد عتاب قرار داد به این علت که وی مخالف گوساله پرستی بود و قوم را از پرستش گوساله منع نموده بود؟!!


اما خداوند متعال چیز دیگری می گوید: خداوند گوساله پرستان را ظالم یاد می کند: «وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَی أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ»(1) و (به یاد آورید) هنگامی را که  با موسی چهل شب وعده گذاردیم؛ (و او، برای گرفتن فرمان های الهی، به میعادگاه آمد؛) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نمودید؛ در حالی که ستمکار بودید.


خداوند گوساله پرستان را گمراه نام می برد: «وَلَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَیَغْفِرْ لَنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ»(2) و هنگامی که حقیقت به دستشان افتاد، و دیدند  گمراه شده اند، گفت: «اگر پروردگارمان به ما رحم نکند، و ما را نیامرزد، به طور قطع از زیانکاران خواهیم بود!»


خداوند غضب خود را شامل گوساله پرستان می کند: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّهٌ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ»(3) کسانی که گوساله را (معبود خود) قرار  دادند، به زودی خشم پروردگارشان، و ذلّت در زندگی دنیا به آنها می رسد؛ و این چنین، کسانی را که (بر خدا) افترا می بندند، کیفر می دهیم!


خداوند شرط پذیرفتن گوساله پرستان را کشتن یکدیگر بیان می کند: «وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَی بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ





1- سوره بقره: آیه 51

2- سوره اعراف: آیه 149

3- سوره اعراف: آیه 152

 


ص: 167


خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»(1) و زمانی را که موسی به قوم خود گفت: «ای قوم من! شما با انتخاب گوساله (برای پرستش) به خود ستم کردید! پس توبه کنید؛ و به  سوی خالق خود بازگردید! و خود را [=یکدیگر را] به قتل برسانید! این کار، برای شما در پیشگاه پروردگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذیرفت؛ زیرا که او توبه پذیر و رحیم است.


ابن عربی برای جا انداختن عقیده باطل «وحدت وجود و موجود» این چنین کلام خداوند متعال را تحرف می کند.


ابن عربی عقیده دارد که چون خداوند در عالم، تکویناً حکم نموده که جز او پرستش نشود، و چون آنچه خداوند اراده کند قطعاً واقع می شود، پس انسان هر موجودی را که پرستش کند در واقع، خدا را پرستش نموده است.


طبق این عقیده، انسان بت پرست، ستاره پرست، آتش پرست، جن پرست و ... هرچند در ظاهر غیر خدا را پرستش می کند؛ اما واقع امر این است که او فقط خدا را می پرستد؛ همان گونه که شارح فصوص می گوید: «جمیع عبادت ها، عبادت حق تعالی است»(2) و به این خاطر است که ابن عربی تمام ادیان و مذاهب و عقاید را حق می داند و می گوید:


عقد الخلائقُ فی الإله عقایداً***و أنا اعتقدتُ جمیعَ ما عقدوه(3)


خلائق درباره خداوند عقایدی ورزیده اند و من به هرچه عقیده کرده اند، اعتقاد دارم.


ابن عربی قوم بت پرست نوح علیه السلام را موحد می داند و معتقد است مقصود خداوند از آیه فوق «مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا»(4) و آن قوم از کثرت  کفر و گناه عاقبت به دریا غرق شدند و به آتش دوزخ درافتادند و جز خدا





1- سوره بقره: آیه 54

2- ممد الهمم، ص 514

3- الفتوحات المکیه، ج 3، ص 175

4- سوره نوح: آیه 25

 


ص: 168


بر خود هیچ یار و یاوری نیافتند.


آن چیزی نیست که از ظاهر آیه برداشت می شود، و واژه «خطیئات» که از خطا گرفته شده را از واژه «خطوه» یعنی قدم می گیرد و سپس تفسیر می کند: قوم نوح علیه السلام به خاطر قدم های خالصانه شان در مسیر عبودیت و خداپرستی در دریای علم که همان حیرت و بی خودی و عرفان باشد غرق شدند؛ و سپس در تفسیر ورود قوم نوح علیه السلام در آتش می گوید: منظور از ورود قوم نوح علیه السلام در آتش، چشمه زلال علم اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم است.


«ممّا خطیئاتهم» فهی الّتی خطّت بهم فغرقوا فی بحار العلم بالله، و هو الحیره، «فأدخلوا ناراً» فی عین الماء فی المحمدیّین»(1)


ابن عربی می گوید که اگر قوم نوح علیه السلام حرف وی را گوش می دادند از مقامات رفیع سقوط می کردند: «فغرقوا فی بحار العلم بالله فلم یجدوا لهم من دون الله أنصاراً، فکان الله عین أنصار هم فهلکوا فیه الی الأبد، فلو أخرجهم إلی السیف سیف الطبیعه لنزل بهم عن هذه الدرجه الرفیعه»(2)


قوم نوح در دریاهای علم بالله غرق گردیدند؛ پس جز الله یاری دهنده نیافتند. پس الله یاری دهنده آنها شد، آنگاه قوم نوح تا ابد هلاک و فانی در حق گردیدند. چنانچه نوح امت خود را از آن دریاهای علم به ساحل طبیعت بیرون می آورد آنها را از آن درجه والا و رفیع به درجه پائین تری تنزل می داد.


ابن عربی برای توجیه عقیده وحدت وجود و موجود، قرآن را به گونه ای تفسیر می کند که هیچ مفسر بزرگی تفسیر نکرده است، و با آن تفسیر غلط و صوفیانه خویش به نتایج و برداشت هایی می رسد که با روح تعالیم انبیاء الهی در تغایر است.


ابن عربی در فصوصش، سخن فرعون را که می گفت: «أنا ربّکم الاعلی» صحیح





1- فصوص الحکم، ص 66

2- فصوص الحکم، ص 70

 


ص: 169


می داند و وی را «عین الحق» معرفی می کند: «... فصحّ قوله «أنا ربّکم الأعلی» و ان کان عین الحق فالصوره لفرعون»(1) پس درستی گفتار فرعون روشن شد که گفت: من پروردگار برتر شما  هستم؛ گرچه او عین حق بود؛ اما در ظاهر فرعون بود.


ابن عربی حتی نمی تواند بپذیرد که فرعون اهل عذاب بوده است؛ وی فرعون را پاک و مطهر و اهل نجات معرفی می کند، وی در فص موسویه از کتاب فصوص الحکم می گوید: «فقبضه طاهراً مطهّراً لیس فیه شیء من الخبث لأنّه قبضه عند ایمانه»(2) خداوند جان فرعون را گرفت در حالی که چیزی از پلیدی در او نبود؛ چرا که به هنگام ایمان وی، جانش را گرفت.


شیخ محمود شبستری در مقام بت پرستی در گلشن راز می گوید:


بت اینجا مظهر عشق است و وحدت***بود زُنّار بستن عقد خدمت


چو کفر و دین بود قائم به هستی***شود توحید عین بت پرستی


چو اشیاء هست هستی را مظاهر***از آن جمله یکی بت باشد آخر


نکو اندیشه کن ای مرد عاقل***که بت از روی هستی نیست باطل


بدان کایزد تعالی خالق اوست***ز نیکو هرچه صادر گشت نیکوست


مسلمان گر بدانستی که بت چیست***بدانستی که دین در بت پرستی است


شیخ محمد لاهیجی- مشهورترین شارح گلشن راز- در شرح این ابیات می گوید که چون خداوند روی زمین به صورت بت ظهور یافته است؛ بنابراین بت پرست نیز خدا را می پرستد؛ اکنون کلام وی را بشنوید: «یعنی اگر مسلمان که قائل به توحید است و انکار بت می نماید، بدانستی و آگاه شدی که فی الحقیقه بت چیست؟ و مظهر کیست؟ و ظاهر به صورت بت چه کسی است؟ بدانستی که البته دین حق در بت پرستی است؛ زیرا که بت





1- ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص 582

2- همان، ص 546

 


ص: 170


مظهر هستی مطلق است، که حق است؛ پس بت من حیث الحقیقه حق باشد و دین و عادت مسلمانی حق پرستی است و بت پرستی عین حق پرستی، پس هر آینه دین در بت پرستی باشد.


بت پرستان را تویی مطلوب جان***هست از بت روی تو محبوب جان


چون کفر بت پرستان به سبب عدم اطلاع است بر حقیقت بت، می فرماید که:


اگر مشرک ز بت آگاه گشتی***کجا در دین حق گمراه گشتی


یعنی: اگر مشرک که عبادت بت می کند از بت و حقیقت وی آگاه گشتی و بدانستی که بت مظهر حق است و حق به صورت او ظهور نموده است از این جهت مسجود و معبود و متوجه الیه است، کجا در دین و ملت خود که دارد گمراه گشتی و باطل بودی؟ استفهام بر سبیل انکار است؛ یعنی هرگز مشرک نبودی؛ بلکه موحّد حق پرست بودی و در دین اسلام منکر نبودی.(1)


مغربی در دیوان اشعار می گوید:


در بت کده ها غیر تو را می نپرستند***آن کس که برد سجده بر سنگ و گل و چوب(2)


ز اصنام سومنات ز حسن تو جلوه کرد***شد بت پرست عابد اصنام سومنات


لات و منات را ز سر شوق سجده کرد***کافر چو دید حسن تو را از منات و لات(3)


الهی اردبیلی می نویسد:


بدانستی اگر بت مظهر کیست***که عین بت پرستی حق پرستی است


بکردی در بت او حق را عبادت***که دارد حق پرستی دین و عادت(4)


بابا نعمت الله نخجوانی می گوید: «کفر صفت جلال است و دین صفت جمال، و





1- شرح گلشن راز، صص 539-538

2- دیوان مغربی، ص 73

3- همان، ص 75

4- شرح گلشن راز اردبیلی، ص 332

 


ص: 171


هر دو قائم به وجود حق اند، یک صفت را کفار و یک صفت را زهاد تتبّع می کنند، و چون هر دو یک صفت است، توحید عبادت از این است که: التوحید اسقاط الإضافات.»(1)


چون کفر و دین که به حسب صورت از امور متضاده اند، قائم به هستی مطلق و وجودند، و هستی مطلق، حق تعالی است، پس هر آینه که توحید و یگانه گردانیدن حق عین بت پرستی باشد، چون اگر کفر و بت را من حیث الحقیقه غیر دانی، شرک باشد و قائل به توحید حقیقی نباشی.(2)


سلطان ملامحمد گنابادی- مؤسس فرقه صوفیه گنابادیه، در تفسیر «بیان السعاده» بیان می دارد که شیطان پرستان، بت پرستان، آلت پرستان و ... همه ناخودآگاه، خدا را می پرستند؛ زیرا همه این چیزها- با اختلاف در اسم- مظاهر اویند: «و لمّا کان أجزاء العالم مظاهر لله الواحد الأحد القهّار بحسب أسمائه اللّطفیّه و القهریّه، کان عباده الانسان لأیّ معبود کانت عباده لله اختیاراً أیضاً... فالانسان فی عبادتها اختیاراً للشیطان کالإبلیسیه و للجنّ کالکهنه و تابعی الجنّ و للعناصر کالزّردشتیّه و عابدی الماء و الهواء و الأرض و للموالید کالوثنیّه و عابدی الأحجار و الأشجار و النّباتات کالسّامریّه و بعض الهنود الّذین یعبدون سائر الحیوانات، و کالجمشیدیّه و الفرعونیّه الّذین یعبدون الانسان و یقرّون بالهیته و للکواکب کالصّابئه و للملائکه کأکثر الهنود و للذّکر والفرج کبعض الهنود القائلین بعباده ذکر الانسان و فرجه، و کالبعض الآخر القائلین بعباده ذکر مهادیو ملکاً عظیماً من الملائکه و فرج امرأته، کلّهم عابدون لله من حیث لایشعرون؛ لأنّ کلّ المعبودات مظاهر له باختلاف أسمائه...


لکن تلک العباده لمّا لم تکن بأمر تکلیفیّ من الله لم یستحقّوا الأجر و الثّواب علیها،





1- شرح گلشن راز بابا نعمت الله نخجوانی، ص 186

2- شرح گلشن راز، کاظم دزفولیان، ص 494

 


ص: 172


بل استحقّوا العقوبه والعذاب.»(1)


چون اجزای عالم مظاهر خدای واحد، احد و قهّار برحسب اسمای لطفی و قهری اوست، عبادت انسان برای هر معبودی که باشد اختیاراً عبادت خدا نیز هست... پس انسان در عبادت اختیاری که برای شیطان می کند مانند شیطان پرستان یا عبادتی که برای جن انجام می دهد مانند کاهنان و پیروان جن، یا عبادت کننده عناصر مانند بعضی از زرتشتی ها یا آب و هوا و زمین، و موالیدپرست مانند وثنی ها یا مانند سامری ها که سنگ و درخت و نباتات را می پرستند، یا مانند پرستش حیوانات توسط بعضی از هندوها، و مثل جمشیدی ها و فرعونیان که انسان پرست بودند و اقرار بر الوهیّت او داشتند، یا مثل بعضی از صائبی ها، یا ملائکه پرست ها همانند بیشتر هندی ها و نیز برخی دیگر از هندوها که قائل به پرستش آلت تناسلی مرد و زن هستند، مثلاً بعضی از آنها بر پرستش ذکر «مهادیو» ملائکه بزرگ و فرج زن او هستند؛ همه اینها، بدون اینکه بفهمند، خدا را پرستش می کنند، چون همه معبودها مظاهر خدای تعالی به تناسب اسمای او هستند...


و لکن چون آن عبادت ناشی از امر تکلیفی خدا نبود موجب استحقاق اجر و ثواب نمی شوند؛ بلکه سزاوار عقوبت و عذابند.


از مهم ترین مبانی فلسفه صدرائی قاعده «بسیط الحقیقه کلُّ الأشیاء و لیس بشیءٍ منها» می باشد. به این معنا که: حقیقت بسیط- یعنی خداوند متعال- همه چیز است [بدون در نظر گرفتن تعیّن و محدودیت و دیگر قیود]، و هیچ یک از آنها نمی باشد؛ یعنی با ملاحظه تعیّنات، خداوند هیچ یک از اشیاء نیست.


براساس این قاعده، در جهان هستی تنها یک حقیقت وجود دارد، و دیگر چیزها، همه نمودهای اویند که تعیّن یافته اند و به اشکال مختلف مشاهده می شوند.


جناب استاد سیدجعفر سیدان می گوید: از جمله پیامدهای فاسد قاعده «بسیط





1- تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، ج 2، ص 437

 


ص: 173


الحقیقه» این است که مسئله تکلیف و امر و نهی و ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ، بی معنا می شود و فرستادن پیامبران و فرود آمدن کتاب های آسمانی، کاری بیهوده می گردد. و این گونه است که صاحب تفسیر بیان السعاده، در ذیل آیه «و قضی ربُّک ألاّ تَعبدوا إلاّ إیّاه»(1) بیان می دارد که شیطان پرستان و آلت پرستان و فرج پرستان ناخودآگاه خدا را می پرستند زیرا همه این چیزها مظاهر اویند.»(2)


اکنون از ملّاصدرا بشنوید:


إشاره إلی حال الوجوب و الإمکان:


«إعلم أنّ هذا الإنقصام إنّما هعو من حیث الإمتیاز بین الوجود و الماهیّه، و التّغایر بین جهه الربوبیّه و العبودیّه. و أمّا مِن حیث سنخ الوجود الصرف و الوحده الحقیقیّه، فلا وجوب بالغیر حتّی یتّصفُ الموصوفُ به بالإمکان بحسب الذّات؛ إذ کلُّ ما هو واجب بالغیر فهو ممکن بالذات، و قد أحاطه الإمکان الناشیء مِن امتیاز تعیّن من تعیّنات الوجود عن نفس حقیقته.


و بالجمله، منشأ عروض الإمکان، هو نحوٌ مِن أنحاء الملاحظه العلمیّه، باعتبار جهه هذه الملاحظه التفصیلیه»(3)


اشاره ای به حال وجوب و امکان:


بدان که این تقسیم از حیث تمایز میان وجود و ماهیت و مغایرت میانِ جهت ربوبیّت و عبودیّت است؛ و اما از نظر سنخ وجودِ صرف و وحدت حقیقی، وجوب غیری وجود ندارد تا این که «موصوف به» به حسب ذات، به امکان توصیف شود؛ زیرا هر آنچه واجبِ بالغیر است، ممکن ذاتی می باشد و امکانِ ناشی از امتیازِ تعیّنی از تعیّناتِ وجود از نفس حقیقت وجود، او را در بر گرفته است.





1- سوره اسراء، آیه 23

2- آیات العقاید، ج 1، ص 195

3- اسفار اربعه، ج 2، صص 312-311

 


ص: 174


چکیده سخن ملاصدرا این است که: منشأ عارض شدن امکان، گونه ای از انواع ملاحظه علمی است به اعتبار جهت این ملاحظه تفصیلی؛ نه این که حقیقتاً ممکنی وجود دارد.


آقای حسن زاده آملی نیز می گوید: چون به دقت بنگری آن چه در دار وجود است، وجوب است و بحث در امکان برای سرگرمی است.»(1)


شاه نعمت الله کرمانی می گوید:


موج است و حباب و آب و دریا***هرچار یکی بود برما


هم آب و حباب و موج ماییم***دریا داند حقیقت ما


بنگر به یقین که جز یکی نیست***هم قطره و جوّ سیل و دریا


می دان که حجاب ما هم از ماست***ما را نبود حجاب جز ما(2)


عین دریاییم و دریا عین ماست***عین ما از عین ما جوییم ما


نیست ما را ابتدا و انتها***تا ابد خود را به خود پوئیم ما(3)


ملاصدرا می گوید: «... لیس فی دار الوجود غیره دیّار، و کلّما یتراوی فی عالم الوجود أنّه غیر الواجب المعبود إنّما هو من ظهورات ذاته و تجلّیّات صفاته التی هی فی الحقیقه عین ذاته... فکلّ ما تدرکه فهو وجود الحقّ فی أعیان الممکنات.»(4)


... در دار حقیقت موجودی جز خدا نیست و دیگران نیز فقط عبادت از تجلّی و ظهور ذات و صفات او می باشند که در حقیقت، آنها عین ذات او هستند... پس هرچه را درک می کنی آن وجود خداوندی است به صورت ممکنات.


زمانی که گفته شود: «پس هرچه را درک می کنی آن وجود خداوندی است به صورت ممکنات»؛ از همین تفکر باطل است که دیگر «إله» منحصر به «الله» نمی شود.





1- ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص 107

2- دیوان شاه نعمت الله کرمانی، غزل شماره 11

3- همان، غزل شماره 309

4- اسفار اربعه، ج 2، صص 293-292

 


ص: 175


و انسان هر چیزی را که بپرستد در واقع خود خدا را پرستیده است؛ چنانکه استاد حسن زاده آملی می گوید: «پس جمیع عبادت ها، عبادت حق تعالی است.»(1)


آقای سیدجلال الدین آشتیانی- که از شارحان فصوص ابن عربی است- نیز می گوید: «حق در هر مظهری که ظهور کند معبود به حق و شایسته بندگی است؛ نه آنکه هر مظهری إله و معبود است.»(2)


تمام این سخنان غلط برگرفته از این قاعده غلط فلسفه صدرائی است که می گوید: «بسیط الحقیقه کلّ الأشیاء و لیس بشیء منها»(3)


استاد سیدجعفر سیّدان می نویسد: «در هیچ یک از آیات و روایات تعبیر وحدت و عینیت میان خدای متعال و خلقش یافت نمی شود؛ بلکه هر آنچه را آیات و روایات افاده می کنند معنای احاطه و معیّت با تحفّظ بر مغایرت (میان خدا و خلق) است، مانند این سخن خدای متعال که می فرماید: «وَ کانَ اللهُ بِکُلِّ شَیءٍ مُحیطاً»(4) و این آیه «إنَّ اللهَ بِما یَعمَلونَ مُحیطٌ»(5) پس خدای  متعال وجود اشیاء و إعمال و احاطه اش را بر آن ها اثبات کرد. بنابراین، وحدت و عینیتی وجود ندارد.


و این که در قرآن آمده است: «وَ هُوَ مَعَکُم أَینَ مَا کُنتُم»(6) و یا می فرماید: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَی ثَلَاثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَی مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»(7) آیا نمی دانی که خداوند آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است می داند؛  هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمی کنند مگر اینکه خداوند





1- ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص 514

2- تعلیق آشتیانی بر رسائل قیصری،ص 114

3- اسفار اربعه، ج 2، ص 386

4- سوره نساء، آیه 126

5- سوره آل عمران، آیه 120

6- سوره حدید، آیه 4

7- سوره مجادله: آیه 7

 


ص: 176


چهارمین آنهاست، و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمی کنند مگر اینکه خداوند ششمین آنهاست، و نه تعدادی کمتر و نه بیشتر از آن مگر اینکه او همراه آنهاست هرجا که باشند، سپس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه می سازد، چرا که خداوند به هر چیزی داناست!


این آیه دو تا بودن و مغایرت را ابطال نکرده است. [هرچند کیفیّت معیّت خدا با خلق و احاطه او برای ما روشن نمی باشد و به کنه قیومیّت او آگاه نیستیم.]


و آنچه در زبان ها مشهور شده که «لا مؤثّر فی الوجود إلاّ الله» آیه و حدیث نیست و اطلاق آن پذیرفتنی نمی باشد وگرنه اقتضا دارد که اختیاری بودن افعال بندگان نفی و سلب شود.


آنچه در نصوص آمده این است: «لا حول ولا قوّه إلاّ بالله» و «بحول الله و قوّته أقومُ و أقعُدُ» در این دو جمله، فعل و ترک برای بندگان به اختیار خود و به استمداد از حول و قوه خدا، اثبات شده است و [مستقیماً] به خدا مستند نمی باشد(1) [تا بوی جبر از آن به مشام آید.]


جناب استاد حسن زاده آملی می گوید: «بدان که اگر کسی از موم صد چیز بسازد و به ضرورت صد شکل و صد اسم پیدا آید و در هر شکلی چندین اسامی دیگر باشد؛ اما عاقل داند که به غیر موم چیز دیگر موجود نیست و این جمله اسامی که پیدا آمده، اسامی موم است، که موم بود که به جهات مختلف و به اضافات و اعتبارات آمده است.


به هر رنگی که خواهی جامه می پوش***که من آن قدّ رعنا می شناسم


بدان که خلق یک صفت است از صفات این وجود و حیات یک صفت است از صفات این وجود و علم یک صفت است از صفات این وجود و ارادت و قدرت، و جمله صفات را این چنین می دان. و سماء یک صورت است از صور این وجود و ارض





1- آیات العقاید، ج 1، صص 195-194

 


ص: 177


یک صورت است از صور این وجود و جماد یک صورت است از صور این وجود و نبات و حیوان، و جمله صور را این چنین می دان و «الله» اسم مجموع است و جامع جمله صور و صفات این وجود است، این است معنی لا إله إلاّ الله»(1) یعنی اگر تمام موجودات را صورت های خدا بدان می شود معنای «لا إله إلاّ الله» طبق این سخن هر موجودی «إله» و سزاوار عبودیت است.(2)


وی در توجیه سخن ابن عربی- که در فصّ عیسویه از الوهیت عیسی علیه السلام دفاع نموده- می آورد: «...هویت حق تعالی به صورت عیسی متعیّن شده و ظاهر گردیده است. چنانکه به صورت همه عالم درآمده است که «لامؤثّر فی الوجود إلاّ الله». پس خداوند است که در این کلمات مؤثر است.


این که آنان گفتند: خداوند مسیح بن مریم است از جهت تعین هویت حق به صورت عیسوی راست گفته اند و همچنین این که عیسی مسیح بن مریم است راست گفته اند؛ ولکن حصر حق تعالی در صورت عیسی علیه السلام نادرست و باطل است؛ زیرا همه عالم چه غیب و چه شهود صورت حق است نه عیسای فقط.(3)


تمام این سخنان غلط، از عقیده وحدت وجود برخاسته است؛ اکنون نظر مرحوم علامه محمدتقی جعفری را- در نقد این عقیده- بشنوید: «در نزد این عده [عرفای صوفی] خدا عین موجودات و موجودات عین خداست، این وحدت را به علت عوامل موافق یا مخالف به قدری با پیچ و تاب و مفاهیم و رمزآمیز و مهر و موم شده و اسلوب های مختلف بیان کرده اند که ناچار، مسئله از جنبه علمی و فلسفی سرباز زده و با دستورها و قوانین عقلی و قلبی ... و غیر ذلک مورد بررسی نمی توان قرار داد.


اگر تمامی تعارفات و روپوشی و تعصب های بی جا را کنار بگذاریم و از دریچه





1- ممدالهمم، ص 39

2- همان، ص 514

3- همان، صص 357-356

 


ص: 178


بی غرض خود، حقیقت مقصود را بررسی کنیم در اثبات اتحاد میان مبدأ و موجودات به تمام معنا در افکار بعضی از این دسته تردید نخواهیم کرد. بلی اگر با جدیت فوق العاده و تلاش های غیر مستقیمی به تأویل کلمات این عده بپردازیم بدون شک عبارات و سخنان گروهی از آن ها را نمی توانیم به هیچ وجه تأویل و تصحیح کنیم، یعنی در حقیقت به تناقضات و سخریه عبارات خود گویندگان مبتلا خواهیم شد.»(1)


دوباره به سخن ابن عربی توجه بفرمائید:


عقد الخلائق فی الإله عقایداً***و انا اعتقدتُ جمیعَ ما عَقَدوهُ(2)


خلائق در مورد «إله» و معبود اعتقاداتی دارند و من به تمامی این اعتقادات معتقدم.


این سخن نتیجه می دهد: بت پرست، آفتاب پرست، ستاره پرست، فرعون پرست، گوساله پرست، حیوان پرست، ماده پرست، همه و همه حق و مطابق واقع اند؛ زیرا تمامی این مفاهیم صورت های خدا هستند.


این طایفه که به وحدت وجود عقیده دارند ذکر شریف «لا إله إلاّ الله» را به گونه ای تفسیر می کنند که مطابق با عقاید خودشان شود.


ملاهادی سبزواری می گوید: «لا إله إلاّ الله توحید عوام است و «لا موجود إلاّ الله» توحید خواص است»(3)


سیدمحمد حسین حسینی تهرانی می گوید: «کلمه «لا إله إلاّ الله» که کلمه توحید و به معنی وحدت دادن و وحدت بخشیدن است، مرجعش به کلمه «لا موجود سوی الله» می باشد که رفع هرگونه تعیّنی را از ذات حق تعالی می نماید.»(4)


این تفسیر صوفیانه در حالی است که طبق وجدان و عقل و نقل، این ذکر شریف، هرگز وجود سایر موجودات را نفی نمی کند؛ بلکه می گوید: «در میان تمام موجودات





1- مبدأ أعلی، صص 72-71

2- فتوحات مکیه، ج 3، ص 175

3- تعلیقات سبزواری بر اسفار، به نقل از مجله نورالصادق علیه السلام شماره 18، ص 195

4- الله شناسی، ج 1، ص 83

 


ص: 179


فقط «الله» که خالق هستی است، سزاوار عبودیت و پرستش است.»


استاد حسن زاده آملی می گوید: «الهی! از گفتن نفی و اثبات شرم دارم که اثباتیم؛ «لا إله إلاّ الله» را دیگران بگویند و الله را حسن.»(1)


حضرت امام رضا علیه السلام از آباء و اجداد طاهرینش تا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و آن حضرت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و آن حضرت از خدای عزّوجلّ نقل می کند که فرمود: «کلمه لا إله إلاّ الله حصنی فمن دخل حصنی أَمِنَ مِن عذابی.»(2)


خداوند به پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم که عقل کل و کلّ عقل است می فرماید: «فَاعلَم أنّهُ لا إلهِ إلاّ الله»(3) و بالاتر این که خود خداوند به لا إله إلاّ الله شهادت داده است: «شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالمَلَائِکَهُ وَ أُولُوالعِلمِ قَائِماً بِالقِسطِ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ»(4) خداوند، (با ایجاد نظامِ واحدِ جهان هستی) گواهی می دهد که معبودی جز او نیست؛ و فرشتگان و  صاحبان دانش، (هرکدام به گونه ای بر این مطلب) گواهی می دهند؛ در حالی که (خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد؛ معبودی جز او نیست؛ که هم توانا و هم حکیم است.


خدا می داند که عرفان ابن عربی و تفکرات صوفیه و فلسفه صدرائی چه بر سر عقاید می آورد که برخی ذکر شریفه «لا إله إلاّ الله» را توحید عوام می دانند و برخی دیگر از گفتن آن اظهار شرمساری می نمایند!!(5)


اکنون معارف وحیانی را با معارف بشری- در این مقام- مقایسه ای می کنیم:





1- الهی نامه، چاپ اول

2- عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج 2، ص 135

3- سوره محمد صلی الله علیه و آله و سلّم: آیه 18

4- سوره آل عمران: آیه 18

5- «برخی از این جهت از گفتن «لا إله إلاّ الله» ابراز شرمسازی می کنند که این ذکر شریف، اثبات غیر می کند؛ البته غیری که باید کنار برود و فقط خداوند به عنوان معبود باقی بماند؛ اما در دیدگاه وحدت وجودیان، غیری در عالم وجود ندارد که کناری برود؛ بلکه موجودات، صورت های خدا و مظاهر او می باشند که از خدا جدا و بیگانه نیستند.»

 


ص: 180


معارف خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام: تنها «الله» معبود بر حق و سزاوار پرستش است و پرستش هر موجود دیگری انحراف از مسیر توحید و باطل است.


در عرفان صوفیانه و فلسفه برخاسته از آن: چون عالم چیزی جز صورت و تجلّی خداوند نیست؛ بنابراین انسان، هرچه را بپرستد در واقع خدا را پرستیده است.



 


ص: 181